کد مطلب:35495 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:190
نباید یكی از شما بگوید: خدایا از فتنه و آزمایش به تو پناه می برم. لذت زندگی در آشوب و غوغای آنست. دنیای خاموش به گورستان شبیه تر است كه هیاهوی زندگی آن شنیده نمی شود. گوشه گیران كه از ترس لغزش و سقوط به كنج عزلت می نشینند، در حقیقت زندگانی هستند كه پیش از مرگ، زنده دفن شده اند. جوانان زنده دل و بانشاط هرگز در جهان آسوده و آرام نمی نشینند، آنان پیوسته از آشوب و انقلاب، هیاهو و جنجال لذت می برند، زیرا سیر تكامل آنها در خانه هستی با فتنه و غوغا همدم و همراز است! امیرالمومنین (ع) در این بیانیه حكمت آمیز پیرامون این موضوع بزرگ سخن گفته اند: چو شد جان ز تن، تن ز جان بی قرار ز سنگینی تن شود خسته جان چو اخلاق خوش، زیور جان كنید بدین شیوه، جان گر كنی بردبار سبكبار آسان به منزل رسد به كوشش گمارید تن را بكار مكن رای را سست و رو كن به كار مخواه از خداوند در روزگار خدا نیست راضی كه خواهی از او بود بنده ی خاص پروردگار [صفحه 124] در این جنگ چون حق بود در نظر به قرآن چنین گفته پروردگار كسی كو ز فتنه گریزان بود نشسته است در انزوا تیره بخت ندانسته در اصل، راز وجود چو راز بقا هست اندر ستیز بیارای بالای رعنا دلیر و یا خود ز دانش به سوی كمال به هر حال در كوشش زندگی اگر شد وظیفه، سكوت و خمود وطن كرده در غار تاریك و تنگ بگمره نمی گشت خود چاره یاب نگشته همی رهنما بر بشر رها كرده خلقی به گرداب ها نگفتم كه آشوب برپا كنید ولی گوشه گیری ندانم روا به قسمت اگر بوده باشی رضا به كنجی خزیده بگیری قرار خداوند دانا یلان را بكار كه تا بنگرد كیست پرهیزكار كه خود بنده در سرزمین جزا پس، از جای خیزید ای بندگان به غوغای دنیا درون مرد باش كه تا بهره گیری چنین از حیات نه چون زنده ی خفته در گور تنگ [صفحه 125]
«لا یقولن احدكم اللهم انی اعوذ بك من الفتنه»
شود زندگانی از آن، ناگوار
ز پرواز جان، جسم گردد توان
ز حكمت روان را چراغان كنید
به نیكی شوی شهره اندر دیار
به یاران از او راحت جان رسد
كه از كار، تن می شود استوار
سبك سیر چون روح، پروانه وار
كز آشوب و غوغا شوی بركنار
گریزاندت از نبرد عدو
كه در رزم گیتی بود استوار
بود پاك، وجدان پیكارگر
كه فرزند و ثروت بود فتنه بار
گریزان ز احسان یزدان بود
چو در كنج عزلت كشیده است رخت
نداند غرض ز آفرینش چه بود
نه شایسته باشد ز هیجا گریز
كه از بینوایی شوی، دستگیر
كشانی تو نادان آشفته حال
همی گوشه گیریست شرمندگی
خداجوی عمری پراكنده بود
در آن ژرف، سوراخ كرده درنگ
گلیم خود آورده بیرون ز آب
پی حفظ جان گشته دور از خطر
در امواج فتنه به راه فنا
به هر انجمن شور و غوغا كنید
كه ظلم است بر بندگان خدا
چو لازم كه از خلق گردی جدا
ز آمیزش مردمان بركنار
كند آزمون در صف كارزار
به پیكار در راه حق بردبار
همی امتحان داده باشد به پا
بكوشید در راه یزدان به جان
به رزم اندرون آهن سرد باش
به كوشش شوی در طریق نجات
كه خاموش مانید بی نام و ننگ
صفحه 124، 125.